در این نامه که رونوشت آن بایگانی شده است، شیخ عبدالرسول ستوان چالرز ویلیام پاسلی عضو هیئت همراه سرجان مالکوم و کفیل سیاسی بریتانیا در بوشهر را مخاطب قرار داده و نکاتی را برای او درباره کیفیت ساختن قلعه در بوشهر و جزیره خارک و دست اندازی و تهدیدات سعود وهابی و همدستان او در سواحل جنوبی خلیج فارس و احتمال حمله و راهزنی آنها، نگارش کرده است. در بخشی از این نامه می خوانیم:
«به مطالعه مفاوضه گرامی مستفیض و از مضامین شریفش استحضار و اطلاع بحضور پیوست، کیفیت ساختن برج به حوالی چادرهای سرکار عالی و معبر جهازات و غرابات [کشتی کوچک] و مشخص نداشتن ملازمان جهت ساختن آن که به آن قسم قلمی داشته بودند که هر گاه امری واقع شده باشد، ملازمان را مطلع ساخته باشد؛ حسبالاستفسار ملازمان، اظهار میشود و جهت ساختن بروج به حوالیهای دریا منحصر به آن یک برج نیست که در آن حوالی بنا شده است؛ از آن حوالی الی حوالی بیدشهر، در هر جا که بزنگاه [شاید بندرگاه] و مسکن نزول احدی در آنجا باشد، چهار پنج برج بنا شده است که به اتمام رسانید[ه] شود؛ به علتی که چندی قبل نوشته از عسلو [عسلویه] رسید، مشعر بر اینکه از جانب سعود حکمی شده است که جماعت حواسم و عتوب و عبدالله بن جابر، هر کس جهازات خود را تدارک [دیده] جمعیتی با خود را سوار به یکدیگر به این حوالها و حواشی جزیره خارک تردد و گردش نمایند؛ نظر به اینکه عبداله بن جابر چندی متوقف و بلدیت اماکن و منزلگاه و ممکن نزول به آنجاها میشود، دارد، گاه باشد که نظر به معاندتی که دارد، خیالی به خاطر [در اصل: بخواطر] رسانیده در ظلمت لیل دفعتا در مکانی از اماکن مزبور نزول و به اهالی آنجا یا دواب یا اغنام یا غیره دست بردی نموده باشد و باعث بدنامی شده باشد از این جهت بروج مزبوره را ترتیب که همه اوقات چند نفری در آنجا بوده، طریقه حزم و احتیاط به عمل آورده که هر گاه ایشان این خیال فاسد به خاطر [بخواطر] رسانیده، عزیمت نمایند، مانع و هم دوستدار را مطلع گردانیده باشند» .
خاندان آل مذکور، یکی از خاندان های مهم حکومتگر عرب شیعه مذهب در حاشیه شمالی خلیج فارس بوده و از تابعین دولت مرکزی ایران به شمار می آمدند. این خانواده در قرن دوازدهم هجری از بخش های جنوبی خلیج فارس به شمال آن مهاجرت کرده و در بوشهر ساکن شدند و رفته رفته با جلب اعتماد خوانین و حکام ولایت فارس توانستند حکومت این بخش را از دولت مرکزی ایران دریافت کنند و تا حدود یک قرن بعد، بوشهر و بحرین و قسمتهایی از حواشی جنوبی خلیج فارس را در کنترل خود داشته باشند. سومین فرد از این خانواده، شیخ عبدالرسول خان است که از سال ۱۸۰۷ میلادی تا ۱۸۳۲ و در حدود ۱۵ سال بر این پهنه حکومت راند. او که از طرف دولت ایران به دریابیگی ملقب شده بود، توانست روابط خوبی را با فتحعلی شاه و حسینعلی میرزای فرمانفرمای فارس برقرار نماید. بعدها این رابطه به دلیل اختلاف پسرهای فرمانفرما با یکدیگر و به تبع آن دفاع شیخ عبدالرسول از یک طرف دعوی، باعث شد تا او مدتی زندانی شده و روابطش با دربار شیراز دچار اشکال شود. به هرحال شیخ عبدالرسول در همان آغازین حضور کمپانی هند شرقی در خلیج فارس با آنها وارد رابطه شد و مراوداتی گاه به نفع دولت ایران و گاهی نیز به منفعت شخصی صورت داد.
این سند در مجلد ۱۰۴ مجموعه اسناد دیجیتال سازی شده مرکز بین المللی میکروفیلم نور از آرشیو ملی هند، ذیل اسناد سال ۱۸۰۸میلادی به شماره آرشیو ۴۶۲ وجود دارد.
فهرست نویسی و خوانش سند: دکتر محمد رضا بهزادی